کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت حضرت قاسم علیه‌السلام

شاعر : سجاد احمدیان     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن     قالب شعر : مثنوی    

عـشق حـسین از ازل خلاصۀ دین او            طعـم عـسل می‌دهد مرگ در آئین او

سوخته در نار عشق هستی پروانه‌اش            مثل کـریـمان همه بر در میـخـانـه‌اش


ذکـر کـریـمـش دهـد بـر قـلـمـم آبـرو            عِطر حسن می‌دهد هُـرم نفـس‌های او

ذکر رجزهای او شعر خوش لا فتی‌ست            سر به سر آئینۀ شیر جمل مجتبی‌ست

رفـت ولی مـادرش آه ز دل می‌کـشید            پشت سرش زینب از گریه امانش برید

رفت به شام بـلا بر سر نـیـزه سرش            در دل گودال غم مانده به جا پیکرش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن تغییر داده شد، همانگونه که بسیاری از علما و مراجع در کتب: جلاءالعیون ۵۶۹؛ منتهی الآمال ۴۴۹؛ نفس المهموم ۲۸۳؛ لؤلؤ ومرجان ۲۱۵؛ اربعین الحسینیه ۱۳۸؛ قاموس الرجال  ج۸ ص ۴۶۶؛ فواید المشاهد ۵۱؛ تحقیق درباره اوّل اربعین ۶۸۴؛ تنقیح المقال ج۲ص ۱۹؛ حماسه حسینی ج۳ ص ۲۵۵؛ کبریت احمر ۳۸۴؛ مقتل تحقیقی ۱۸۰؛ مقتل جامع ج۱ ص۱۱۹ و .... نوشته ­اند ازدواج حضرت قاسم با دختر امام حسین  تحریفی است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا بدون هیچ سندی تحریف شده است. در استفتاعی که از حضرات آیات عظام سیستانی، خامنه ای و فاضل لنکرانی صورت گرفته است آنها نیز ضمن نادرست خواندن این داستان جعلی و خیالی؛ خواندن آن را جایز ندانسته اند. (جامع المسائل ج۲ ص۶۲۰ و ۶۲۴) 

نُقل عروسی شده سنگ جفا بر سرش            روی زمین می‌کشند حرامیان پیکرش

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، زیرا موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم ص ۲۸۱، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه ص ۱۶۲ و محققین مقتل جامع ج ۱ ص ۸۲۹ تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

با سم اسبان شکـست سـینۀ دریایی‌اش            بر سر نی سنگ خورد صورت زهرایی‌اش

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه‌السلام

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای گدایان رو کنید امشب که آقا قاسم است            تا سحر پیـمانه‌ریز کاسۀ ما قاسم است

یادمان باشد اگر روزی بقیع را ساختیم            ذکر کاشی‌های باب‌المجتبی یا قاسم است


از همان روزیکه رزق نوکران تقسیم شد            کربلای سینه زنهای حسن با قاسم است

این کریمان به نگاه خود گره وا می‌کنند            آنکه عمری درد ما کرده مداوا قاسم است

گوسفندی نذر او کردیم و حاجت شد روا            آنکه نامش می‌کند کار مسیحا قاسم است

روی ابرویش اگر تحت الهنک بسته حسین            در حرم زیباترین فرزند زهرا قاسم است

نعره زد: ان تنکرونی ریخت لشکر را بهم            وارث شیر جمل شاگرد سقا قاسم است

مرد نجمه بود و صاحب خیمه شد در کربلا            سایۀ روی سر مادر به هر جا قاسم است

با اشاره هر کجا می‌گفت: یا زینب ببین            آن سر عمامه بسته روی نی‌ها قاسم است

چونکه قاسم بود بین گرگ‌ها تقسیم شد            یوسف پاشیده ازهم بین صحرا قاسم است

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، زیرا موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم ص ۲۸۱، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه ص ۱۶۲ و محققین مقتل جامع ج ۱ ص ۸۲۹ تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

زیر سم اسب‌ها با هر نفس قد می‌کشید            گفت با گریه حسین، این تن خدایا قاسم است

نعل‌های خاک خورده دنده‌هایش را شکست            مثل مادر این تنی که می‌خورد پا قاسم است

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

سیزده ساله جـوانی که گل باغ ولاست            قمر نجمه و شمس الشرف کرب وبلاست

نور او ناب تر از رنگ عقیق یمنی است            پرورش یافتۀ مکـتب ناب حـسنی است


طینتش نور و لبش کوثر و قدش طوباست            نـوۀ حـیـدرکـرار و عـزیـز زهـراسـت

نـور از روی جـبیـنـش به فلک می‌تابد            مهـر ایـمان و یقـیـنـش به فـلک می‌تابد

نوجوانی که به پیران جهان راهبراست            یم ایثار و وفا را صدفی پُر گهـر است

داشت جامی به کف از جام وفا زرین‌تر            اشتیاقـش به شهادت ز عـسل شیرین‌تر

بغـض پنجه به دل و راه گلویش می‌زد            بس که او بوسه به دستان عمویش می‌زد

گـفت دانی به شما عشق و ارادت دارم            ای عـموجان به دلم شوق شهادت دارم

ای کریمی که کرم هست تو را عادت و خو            با من ای جان عمو حرف نرفتن تو مگو

هر دو نـذر حـرم دوست متاعی کردند            هر دو با ناله و گریه چه وداعی کردند

همه دیـدنـد مه چـاردهی سر زده است            با نقابی که به رویش زده او آمده است

آمد و جن و ملک را به تـماشا انداخت            کوه طوفان زده را یک تنه از پا انداخت

بس که بر میسره و میمنۀ لشگر تاخت            همه را یـاد ابـرمـرد جـمل می‌انـداخت

کوفـیان بار دگر حـیله و نیـرنگ زدند            وای از آن لحظه که بر او همگی سنگ زدند

با همان دست که برجسم حسن تیر زدند            شب پرستان به تنش نیزه وشمشیر زدند

موج زد لشگر و دیدند دگر قاسم نیست            استـخـوانی به تمامی تـنـش سالم نیست

عشق می‌گفت حسین بن علی را، بشتاب            یک صدا گفت عمو قاسم خود را دریاب

باغـبان دیـد گـلـش پـرپـر و پامال شده            بسملی روی زمین بی‌پـر و بی‌بال شده

ای وفایی چه بگویم که حسین از آن دشت            با تن او به چه حالی به حرم بر می‌گشت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد؛ موضوع نامه امام حسن برای اذن جنگیدن حضرت قاسم در هیچ کتاب معتبری نیامده است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در روضة الشهدا جعل شد و هیچ سندی هم ندارد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

نامۀ مرد جمل را به روی دست گرفت            سیزده جام عسل را به روی دست گرفت

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه‌السلام

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

هست قـالـو به لـبش گر که بلا می‌آید            از سـمـا نـعـره لا حـول و لا... می‌آید
از حــرم آمـده و قــبـلــه نـمـا مـی‌آیـد            بر دل کـفـر بـبـیـن شـیـر خـدا می‌آیـد


داده با هُرم عطش خنجر خود را صیقل
هر کجا حمله برَد رفته به آن سمت اجل

رجز اوست نهـفـته به کفِ شمـشیرش            اَلفرار است فقط هر طرف شمشیرش
وای بر آنکه شود او هدف شمشیرش            زنده
و مرده نشسته به صف شمشیرش

ذوالفـقـارست بحق، لایقِ این شه زاده
شده در
رزم عمو، عاشقِ این شه زاده

رفت میدان که دگر، جان عمو حفظ شود            این شده حرف پدر،‌ جان عمو حفظ شود
ضربه گر خورد به سر، جان عمو حفظ شود            سینه شد خورد اگر، جان عمو حفظ شود

باز یک نقطه پر از نیزه و خنجر شده است
باز دور بدنی غـارت پیکر شده است

پیکـرش حـرف دلم را به معـمـا آورد            غــربـتـش بـاز غـمِ آل عــبـا را آورد
بـاز انـگــار دلـم روضـه زهـرا آورد            مرکـبی سـیـنـهٔ او را به صدا تا آور‌د

گو به زینب که دوباره به برش طشت آرد
جگـرِ خـون حسن را زِ زمین بردارد

: امتیاز

زبانحال حضرت قاسم علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

دوش در خیمه‌اش از غصه نجاتم دادند            تـا فـدایـش بـشـوم بـرگ بـراتـم دادنـد
از عسل حرف زدم شاخه نـباتم دادند            یا حـسن گـفـتـم فـوراً حـسـنـاتـم دادنـد


بیخیال همه‌ام‌ حضرت او را عشق است
پدرم یاد به من داده عمو را عشق است

قاسمم من که به یل های عرب هم رده‌ام            با همین سن کـمم مرشد این میـکـده‌ام
بـا زره کـار نـدارم بـه کـفــن آمــده‌ام           
من سر از دشمن مزدور به رزمم زده‌ام

اشـهــد أنّ حـسـیـن بـن عـلـی ثــارالله
وقت جـنگـم همه گـفـتـنـد که مـاشـالله

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن داستان جعلی ارزق شامی تغییر داده شد؛ این قصه برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضةالشهدا که کتابی تحریفی است؛ بدون هیچ سندی جعل شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بـا زره کـار نـدارم بـه کـفــن آمــده‌ام            من سر ازرق و چندین پسرش را زده‌ام

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، زیرا موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم ص ۲۸۱، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه ص ۱۶۲ و محققین مقتل جامع ج ۱ ص ۸۲۹ تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است؛  جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

ولـی الان بـدنـم بـیـن بـیــابـان مـانـده            بـه تـن مـن اثـر سـم سـتـوران مـانـده
عمو از
دیدن من خم شده حیران مانده            روی لبهام فقـط ذکر حسن جان مانده

سنگ ها بوسه گـرفـتـند هـمه از رویم
پیچ خوردست
به یک نیزۀ کوفی مویم

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن تغییر داده شد، در رزم و شهادت حضرت قاسم سنگ باران، نیزه زدن و ... نبوده است بلکه بعد از آنکه دیدند نمی توانند رودر رو با ایشان جنگ کنند ناجوانمردانه و بطور دسته جمعی حمله کرده و در این میان عمربن سعید ناگهان شمشیری به فرق مبارکشان زد و به زمین افتاده و به شهادت رسیدند. در ثانی مگر بدن حضرت قاسم نعوذ باالله از لاستیک بوده که در اثر زیر سم اسب ماندن کش آمده و بزرگ شود!! جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

لـگـدی خـورده به روی پـر افتادۀ من            کـج شده زیـر لـگـدهـا سـر افـتادۀ من
خـم شد از
چند جهـت پیکـر افتادۀ من            وای بـر حــال دل مــادر افـتــادۀ مـن

خـبـرم را بـبـر ای بـاد بــرای زهــرا
پهلـویم درد گرفـته است فدای
زهـرا!

ای عمو پُر شده در هر گذر آوازه من            مثل یک ظرف عسل ریخته شیرازۀ من
کیف کن کیف کن الان ز قد تـازه من            زره جـنگ ابالفـضـل شـد انـدازۀ مـن

چه عجـب گر سر پاشـیده معـما بشود
خُودِ عـباس‌ به
روی سر من جا بشود

زبانحال حضرت سیدالشهدا با حضرت قاسم علیهم السلام

شاعر : میثم مومنی نژاد نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

پیش نگـاه مضطر من دست و پا مزن            در موج خون، کبوتر من دست و پا مزن

عـطر مـدیـنه مـی‌وزد از زخـم‌های تو            آئـیـنـۀ بــرادر مـن دسـت و پــا مــزن


اینسان عمو مگو که کار از عمو گذشت            ای بـسـمل برابـر من دسـت و پـا مزن

خون می‌چکد ز پهلو و بازو و سینه‌ات            زخمی‌ترین چو مادر من دست و پا مزن

دشمن دوبـاره دید که من گـریه می‌کنم            ای وای عـلی اکبر من دست و پا مزن

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، زیرا موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم ص ۲۸۱، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه ص ۱۶۲ و محققین مقتل جامع ج ۱ ص ۸۲۹ تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

ای قـد کـشـیده زیـر سِـم اسب، داغ تو            تیغی‌ست روی حنجر من دست و پا مزن

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

هر چه بر ما می‌رسد یا از کریمان می‌رسد           یا که از ذرّیه و از نسلِ ایشان می‌رسد

بی‌کرامت روی قولِ دیگران دلخوش نکن           با کرم بر هر گـره امـدادِ آسان می‌رسد


می‌شود تکلیفِ ما روشن به دستانِ کریم           پشتِ دربِ خانه‌اش رونق فراوان می‌رسد

چنگ زن بردامنِ پاکِ حسن با اعـتـقاد           با نگاهش نعمتِ بی‌حد چو باران می‌رسد

لحظه‌ای غافل نشو از قاسم ابن مجـتبی           از عنایاتِ پسر؛ الطافِ پنهـان می‌رسد

می‌کند قـسمت میانِ گـریه کُن‌ها کـربلا           قاسم است و زیرِ چترش دل به سامان می‌رسد

روضه‌های حضرت قاسم تماشایی‌تر است           از لبم گاهی حسن گاهی حسین جان می‌رسد

این پـسر انگـار دارد دو پـدر باشد بجا           گر بگویم غیرتش بر شاهِ مردان می‌رسد

هم حـسیـنی باشد و هم مجـتـبایی تا ابـد           از کـنارِ مرقـدش بوی شهیدان می‌رسد

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه‌السلام

شاعر : احمد علوی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

پا بر زمین مکوب، عمو در کنار توست            این سرو قد خمیده که دار وندار توست

ای مــاه سـیـزده شـبـۀ دشـت کــربــلا            مـاه شـب چـهـاردهـم بـی‌قـرار تـوست


دل بُردن از امام و سـراپا عـسل شدن            این کار کار بی‌هنران نیست، کار توست

«لاتجزعی» بخـوان و برو تا خود خدا            وقتی بهشت این همه چشم انتظار توست

من فکـر می‌کـنم که خدا از در بهشت            هر چه کلید ساخـته در اخـتـیار توست

ای جان فـدای نغمۀ «ان تنکـرونی»ات            هر کس شهید عشق شود از تبار توست

حتی به بنـد کـفـش تو باید دخـیل بست            این بند بـاز مـانـده گـره یادگار توست

دارد زره به قـامـت تـو گـریـه می‌کـند            حـتی کـلاه خود تو هم داغ دار توست

قاسم شدی که روی زمین قسمتت کنند            این تـکـه‌های تن سـنـد افـتخـار توست

در کـربـلا ضـریح بـرایت نـسـاخـتـنـد            در سینه‌های مردم عاشق مزار توست

: امتیاز

زبانحال حضرت قاسم علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قطعه

من را پدر به دست عمو داد و بعد از آن            با یک نفر خوشم که همان است جان من

شیـرینیِ محـبت او چـیز دیگری است            احـلا مـن الـعـسـل شده ورد زبان من


بـایـد وصـیـت پــدرم را عـمــل کـنــم            هر چه به جز فـدا شدن من، زیان من

شـمـشـیـرها بـریـده بـریـده مـرا کـنـید            مـظـلـومـیِ حـسـین بـریـده امــان مـن

گـلـبرگ‌های جـسم مرا پخـش کرده‌اید            شـادم از اینکـه آمـده وقـت خـزان من

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، زیرا موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم ص ۲۸۱، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه ص ۱۶۲ و محققین مقتل جامع ج ۱ ص ۸۲۹ تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

حرف از عموی من نزنید ای سواره‌ها            ای نـعـل‌ها برای شـما اسـتـخـوان من

آنـقـدر بــر روی بـدنـم اســب آوریــد            در تـربـت حـسـیـن بـمـانـد نـشـان من

زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

کودکم امّا در این بیشه جگر دارم عمو            از دو دسـتانم برای تو سپـر دارم عمو

با مدد از نامِ زیـبای حسن گـل می‌کـنم            بر تمامِ دشمـنانت من خـطر دارم عمو


ماندنم در خیمه‌ها ننگ است ای سالارِ عشق            من از این ماندن از این صّحت حذر دارم عمو

در رکابِ تو شهادت می‌شود قطعاً نصیب            می‌رسم بر این سعادت خود خبر دارم عمو

چه کسی گفته یتیمم بیکس و کارم بگو            من چنان تو شاهِ مظلومان پدر دارم عمو

بر تنت داری جـراحت ای تمامِ زندگی            از غمِ این زخم‌هایِ تو شرر دارم عمو

مصحفِ کرببلا نامِ مرا حکّ کرده است            حادثه سازم در این مصحف اثر دارم عمو

جـامۀ رزمی نشد پیـدا برای من حسین            پس لباسِ سرخِ رفتن را به بر دارم عمو

دست دادم تا نیفـتد بر تنِ پاکت خراش            در هواداری ز تو خیلی هنر دارم عمو

حیف بعد از رفتنت عمّه اسارت می‌رود            از غمِ این روضه‌ها چشمانِ تر دارم عمو

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : آرش براری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مخمس

قـربـانـیـم راهـی قـربـانـگــاه هـسـتـم            با عشق خود تا پای جان همراه هستم
گـفـتـم که بـشـنـاسـیـد عـبـدالله هـسـتم            عـبـد حـسـیـنــم یــادگــار مـجــتـبـایـم


جـانـم فـدایـت ای عـمـو دارم مـی‌آیـم

روی زبــان‌هـای هــمـه افـتــاد نـامـم            شـکـر خـدا هـسـتـم فــدایــی امــامــم
در
دفـتـر شـعـر حـسن حُـسن خـتـامم            در لشکرت من آخرین رزمنده هستم
جاماندم و دیر آمدم شـرمـنـده هـسـتم

در بین خیمه همچنان یک شیر مانده            شیری که بی‌تاب است و در زنجیر مانده
از تـیـرهای حـرمـله یک تـیـر مـانده            می‌آورم سـمـت سه شـعـبه گـردنم را
سـوی هـجـوم نـیـزه می‌گـیـرم تنم را

گفتم که جای شیرها بین قـفس نیست            در گودی گودال جز ما هیچکس نیست
در بین گرد و خاک‌ها راه نفس نیست            مانند قـاسـم کام من را هم عـسـل کن
من را بـرای آخـرین دفـعـه بغـل کن

پیـش تو غـرق بـهـترین لـذات هـستم            بعد از حسن گـفتی خودم بابات هستم
دل‌نــاگـران عـمــه ســادات هــسـتــم           
پـشـت ســر مـن تــا دم گــودال آمــد
صـد بـار
تـا نـزدیـکـی جـنـجـال آمـد

آشـفـته زینب دست بر سـر می‌گذارد            روی گـلـویت شمر خـنجـر می‌گذارد
پـا روی این جـسـم مطـهـر می‌گذارد           
ایـن جــان نـاقـابـل نـدارد قـابـلـت را
بـایـد بـگـیـرم دسـت‌هـای قـاتـلـت را

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن الحسن با حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

من حاضرم برای حسین ترك سر كنم            آمــاده‌ام بـه راه ولایـش خـطــر كـنـم
مظلـوم‌تر از عـموی غـریـبم نـدیـده‌ام            از غـربتـش تـمـامـی عـالـم خـبـر كنم


این كار عشق و دل بُوَد ای عقل برو كنار            مسـتانه سوی حضرت دلبر سفـر كنم
تنهـا فـتـاده و همه با كـیـنـه می‌زنـنـد            دیگـر نبـاید عـمّـه ز
رفـتن حـذر كـنم
با گریه می‌دوم ز حـرم سوی قـتـلگاه            از بین تیر و نیزه و شمـشیر گذر
كنم
تابی ندارد این دل محـزون و كوچكم            آخر چـگـونه زخـم تنـش را نظر كنم

لبهای تشنه‌اش كه ترك خورده از عطش            با قـطـره‌های شـبـنم این دیـده تـر كنم
تیـغـی اگر
عـدو بِكِـشد بهر كـشـتـنش            مردانه هر دو دست خودم را سپر كنم
من وارث غـریـبـی بـازو شـكـسـتـه‌ام            بـایـد ز كـوچـه گـویم و یـاد پـدر كـنم
در قـتـلـگـاه كرب وبلا جای مـجـتبی            من حاضرم برای
حسین ترك سر كنم

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : سید محمد میرهاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

گـلشن‌ توحید را فصل‌ شهادت‌ می‌رسد            لالـۀ‌ آزاد مـردی‌ را طـراوت‌ می‌رسـد
ای‌ عـموی‌ مهـربـانم‌ بـوی‌ بابا
می‌دهی
            از تماشای‌ تو كامم‌ را حلاوت‌ می‌رسد


غم‌ مخور گر سائل‌ روی‌ تو شد شمشیرها            كـودك‌ ایثـار با دست‌ سخـاوت‌ می‌رسد

سنگر امـید را خالی‌ ز جانـبازی‌ مـبین‌            این‌ زمان‌ رزمنده‌ای‌ از نسل‌ غربت‌ می‌رسد
ای‌ طبیبی‌ كه‌ كنون‌ خود مبتلای‌ نیزه‌ای‌
            غم‌ مخور مرهم‌ برای‌ زخم‌هایت‌ می‌رسد
ظلمت‌ از هر سو احاطه‌ كرده‌ نورت‌ را بگو
            صبر كن‌ ای‌ تیرگی‌ آن‌ ماه‌ طلعت‌ می‌رسد
هر دم‌ از زخم‌ زبانی‌ می‌شود پاره‌ دلت‌
            یا كه‌ از سر نیزه‌ بر جسمت‌ جراحت‌ می‌رسد
لاله‌های‌ سر زده‌ از خون‌ تو پامـال‌ شد
            بر گل‌ رخسار تو دست‌ شرارت‌ می‌رسد
بعد دستانی‌ كه‌ شد در علقمه‌ از تن‌ جدا
            دست‌ تیر و نیزه‌ بر جسمت‌ چه‌ راحت‌ می‌رسد
می‌دهم‌ از دست‌ تاب‌ و سخت‌ بی‌تابی‌ كنم‌
            چون‌ به‌ تاب‌ گیسویت‌ دست‌ شقاوت‌ می‌رسد
نالۀ‌ وا غـربت‌ اهل‌ حـرم‌ را گـوش‌ كن‌
            ارث‌ سیلی‌ بعد تو دیگر به‌ عترت‌ می‌رسد
طفلم‌ اما غیرت‌ محضم‌ مرا با خود ببر
            تا نبـینم‌ بر حـرم‌ دست‌ اسارت‌ می‌رسد

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن الحسن با حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

ز دستانت کشیدم دست تا دستم قلم گردد            که باید دست‌هایم افـتخـار مـادرم گردد
حلالم کن بدان عبداللهت طاقت نمی‌دارد            ببـیـند معـبر نامحـرمان بین حرم گردد


همان بابای من از داغ سیلی سوخته کافی‌ست            چگونه شاهد سیلی زدن چشم ترم گردد
مکن اینگونه عمه التماس من که برگردم            ندارم تاب اینکه قامتت از غصه خم گردد
به بابایم حسن من قول دادم همچنان قاسم            که بیش از پیش بین خون مقامم محترم گردد
مرا از فیض این محروم منما عمه جانم که            سر من هم بروی نیزۀ دشمن علم گردد
ز نسل حیدرم باید بمیرم تا که من بینم            عدوی بی‌حـیایی وارد حُرم حَرَم گردد

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

در کـوی عـشـق زنـده مـرام پـدر کنـم            با یاد غربت تو جهان خون جگـر کنم
عمریست روی دامن پُر مهرت ای عمو            صبحم به شام و شام وصالم سحـر کنم


شـمـشـیـر می‌کـشـد سَـر یـار مـرا زند            من فـاطـمـه نـژادم و دسـتـم سـپـر کنم

برخـیـز، عـمه گر برسد بنگـرد تو را            افتاده‌ای به خاک، چه خاکی به سر کنم
رفـتـه عـمـو بـه عـلـقـمـه امـا نـیـامـده            کن صبـر تا عـموی رشـیـدم خـبر کنم
راهِ فـرات بـسـتـه شـده! آه مـی‌کـشـی؟            با خون حـنجـرم لب خشک تو تر کنم
با قتل صبر و نحر
گـلـو عـاقـبت عمو            در احـتــزاز پــرچـم سـبـز پــدر کـنـم
پهلـوی پاره روی
سنان یادگاری است            بر روی نیـزه صحبتی از میخِ در کنم
بازیچه شد به روی سنان جسم بی‌سرم            در راه غـربت تو دگر تـرک سر کـنم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت عبدالله بن الحسن

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

به خدا حـافـظی تـلـخ تو سـوگـنـد نشد            هرچه کردیم که در خیمه شود بند نشد
پدرش کوهی پُر از صبر و شکیبایی بود            به پـدر این گـل معـصـوم هـمانند نشد


از هـمان لحـظـۀ پـرواز کـبـوتـرهایت            آشـنـا صـورت او با گـل لـبـخـنـد نشد

ظاهـراً پیـش من اما دل او در گـودال            زیر شـمـشیر غـمت بود که پابـند نشد
خواهرت نیست مقصر تو خودت می‌دانی            سـعی کـردم که نیـاید به خـداونـد نشد
سهمش ای‌کاش سه‌شعـبه نشود آه ولی            در تـمـامـیِ مـقـاتـل نـنـوشـتـنـد، نـشـد

آنچنان دوخت سه‌شعبه بدنش را به حسین            انـدکی فـاصـله مـا بـین دو دلـبـند نـشد

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در دلم از غُربتت، درد جهان پنهان شده            حنجره آتش گرفته سیـنه‌ام سوزان شده

هیچ كس دیگر نمانده تا تو را یاری كند            كشتی صبرم اسیر موج این توفان شده


آمدم از خـیمه گه تا گـودی این قـتـلگاه            تا كه دیدم خـیـمۀ امـیـد من ویـران شده

ای عمو جان این برادرزاده را از خود مران            كودكی در راه قرآن با تو هم‌پیمان شده

اسم من را هم كنار جان‌نثاران ثبت كن            ای كه كار مكتب تو عاشقی عنوان شده

ای امام من، شـهـیدان تو سامان یافـتـند            لطف كن عبدالله تو بی سر وسامان شده

تاكه جان دارم ز جانت پاسداری می‌كنم            گرچه دستم در رهت از پوست آویزان شده

چون علی اصغرت آغوش برمن باز كن            لحظه‌ای دیگر ببین عبداله ت قربان شده

گـوئـیا بـیـنـم به اسـتـقـبال من آیـد پـدر            شام درد و رنج وهجرانم دگر پایان شده

ای «وفایی» چشم زهرا و امام مجـتبی            باز هم از مرثیه خـوانی تو گریان شده

: امتیاز

مدح و شهادت عبدالله بن حسن علیه‌السلام

شاعر : فاطمه معصومی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

ز جانش چشمه چشمه خون به باغ باغبان می‌داد            پناه باغبان بود این گل سرخی که جان می‌داد

زمام جان به دست و با تمام کودکی هایش            بزرگی را نـشان دوستان و دشمنان می‌داد


جهان بینی یک عالم به دست او دگرگون شد            که دست پرپرش درس مروت بر جهان می‌داد

به عطر کهنه پیراهن، چنان جان غزل پیچید            که با هر آه شعر تازه دست شاعران می‌داد

به دامان که بود این دست نیلی لحظه آخر            که اینگونه شمیم یاس و عطر ارغوان می‌داد

نشانی از تن در خاک و خون پیچیده پیدا نیست            دوباره غم گواه از یک مزار بی‌نشان می‌داد

: امتیاز

مدح و شهادت عبدالله بن حسن علیه‌السلام

شاعر : سجاد احمدیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مثنوی

غـیرت او حیدری شیر نرِ مجـتبی‌ست            نسل به نـسـلش کـریم آیـنـۀ کـبریـاست

معـرکه بر پـا شده در رجـز این پـسر            یـاد جـمل کـرده و فـخـر کـنـد بر پـدر


غیرت و حُحب و حیا بر قدمش رو زند            تـیـغ بـه دسـتـان او نـعـرۀ یـا هـو زنـد

یک تنه در کربلا پشت عمو لشگر است            سیرت او فاطمی صورت او حیدر است

مثل علمدار عشق دست کـریمش برید            حـرمـلـه‌ای آمـد و سـیـنـۀ او را دریــد

شد سپر و سنگ خورد نیزه و شمشیر خورد            تیر به قلبش نشست قلب حسن تیر خورد

رفته به نیزه سر و خاک خورد پیکرش            فرش ستوران شده جسم جدا از سرش

وای که غـارت شـده پـیـرُهَن پـاره‌اش            لطـمه زند بر خودش عـمۀ بیچـاره‌اش

: امتیاز

زبانحال محمد و عون بن عبدالله با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل

بر شیر دخت زهرا ما هر دو نور عینیم            آلالـه‌های زینب جان بر کفِ حـسیـنـیم
رزمنـده‌های راهِ عـشـقِ ولایت هـستیم            از مـوقع ولادت مَستِ شهـادت هـستیم


جان می‌کـنیم نثـارِ نعـم الامیرِ عطشان            جـان قـابـلی ندارد در راه حـفـظ قـرآن

ای یـوسـف پیـمـبـر هـسـتیِ مـا فـدایت            واللهِ پـیـکـر ما خـاک است زیـرِ پـایت
این است حـاجت ما با قلب پُر شـراره            مست
از می تو گردیم با جسم پاره پاره

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

به عزت و شرافت ما نور هر دو عینیم            آلالـه‌های زینب جان بر کفِ حـسیـنـیم

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در شهادت عون و محمد

شاعر : مجید خضرایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

دو گل آورده بود از بوستانی با صفا زینب            که تقدیم امیر خود کند در کربلا زینب
دو
شیر از بیشۀ شیران اولاد ابو طالب            به ایشان یاد داده رسم جنگ مرتضی زینب


کنار شاه دشت کربلا برد آن دو مه رو را            بزیر لب کلامی گفت با شرم وحیا زینب

برای جانسپاری پیش پایت ای گل زهرا            بیاورده همه داروندار خویش را زینب
سلیمان تـحـفـۀ نـاقـابل موری تقـبل کن           
اگر خواهی شود ای ذوالکرم حاجت روا زینب
پس از چندی همه دیدند زیر تیغ نامردان            صدایی می‌رسد از کودکان مادر بیا زینب
بیا مادر نما شیر طهـورت را حلال ما            که راضی گشت از جانبازی ما مصطفی زینب
حسین فاطمه آورد با خود نعش طفلان را            ولی بیرون نیامد از میان خیمه‌ها زینب

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، فراموش نکنیم موضوع آمدن حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به نزد سیدالشهدا عليه‌السلام برای اذن میدان گرفتن محمد و عون است در هیچ مقتل معتبری نیامده و صحیح هم نمی‌باشد و لذا باید حتماً در قالب زبانحال خوانده شود در ثانی موضوع اجازه ندادن امام و قسم دادن حضرت زینب و ... را حتی در قالب زبان حال هم نمی توان بیان کرد زیرا طبق اسناد معتبر امام اصلاً مخالفتی برای به میدان رفتن این دو بزرگوار نداشتند. و نکته آخر اینکه این دو بزرگوار کودک نبودند بلکه جوانان رشیدی بودند و طبق روایات کتب معتبر همچون تاریخ الامم والملوک ج۵ ص ۴۴۷؛ الارشاد ج۲ص ۱۵۹؛ الـفتـوح ج۵ ص۱۱۱؛انساب الاشراف ج ۳ ص ۴۰۶؛ مُثیرُالأحْزان ۲۴۴؛ إعْلام الوَری ۳۴۶؛ بحارالأنوار ج۴۵ ص ۳۹؛ منتهی الآمال ۴۴۶؛ نفس المهموم ۲۷۶؛ مقتل امام حسین ۱۵۶؛ مقتل مقرّم۲۳۷؛ قمقام ۴۳۶؛ مقتل جامع ج۱ ص ۸۲۵ و ....  پس اذن گرفتن از امام جنگیده و تعداد بالایی از دشمنان را به درک واصل کرده اند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

برادر گرچه عبدالله زبیماری نشد همره            اگر رخست ندارد بهر تو گردد فدا زینب

حسینش گفت: داغ اکبرم بس باشد ای خواهر            مسوزان بیش از این قلب مرا ای باوفا زینب
سکوتی کرد و راضی شد به پرپر گشتن گلها            قسم چون داد آن دور از وطن را بر خدا زینب